باید فیلم بی رمقی مانند «مرد عنکبوتی شگفت انگیز 2/ The Amazing Spider-Man 2 » از راه برسد تا به مخاطبان یادآوری کند چرا فیلم هایی مانند «کاپیتان امریکا: سرباز زمستان/Captaain America: The Winter Soldier» جزء فیلم های برتر تلقی می شوند. در ژانر فیلم های ابر قهرمانی، درهم و برهم شدن و سقوط به ورطه ی کلیشه ها کار آسانی است. پنجمین «مرد عنکبوتی/Spider-Man» که ادامه ای بر بازسازی غیر ضروری این مجموعه فیلم است، فیلم غیرمنسجمی است؛ یک معجون سینمایی سرهم بندی شده که لحظه های به واقع تأثیرگذاری را با سکانس های اکشن خوش ساخت و ملودرامی دست چندم، شرح و تفسیر های طولانی و گرافیک کامپیوتری بیش از حد نمایان ترکیب می کند. نقاط ضعف زیادی در فیلم وجود دارند که اجازه نمی دهند تماشای آن به تجربه ی ترشح آدرنالین به صورت متداوم - که بیننده از یک فیلم مهم فصل تابستان انتظار دارد - تبدیل شود.

زمانی کaه در حال تماشای «مرد عنکبوتی شگفت انگیز 2» بودم، احساس می کردم فیلمنامه نویسان اثر یعنی «الکس کورتزمن»، «روبرتو اورچی» و «جف پینکتر» به همراه کارگردان آن «مارک وب» هر چیزی را که به ذهنشان رسیده است به سمت مخاطبان شلیک کرده اند تا ببینند کدام یک به هدف می خورد. لحظات زیبایی در «مرد عنکبوتی شگفت انگیز 2» وجود دارد، به خصوص نزدیک پایان فیلم، اما به نظر می رسد کلیت فیلم توسط فیلمسازانی سرهم بندی شده است که نمی توانند ویژگی های سینمای جذاب را تشخیص دهند. زمان کوتاهی برای پرورش روابط مهم و اصلی اختصاص داده شده است. شخصیت منفی اصلی (در جایی که اصلاً چنین شخصیتی باشد) فقط سر و صدا راه می اندازد و هیچ تهدید و خطری در کارهایش نیست. رفع و رجوع ماجرای مرموز ریچارد و مری پارکر هم به صورت یک ضد نقطه ی اوج و سقوط در سیر صعودی وقایع عمل می کند. مرد عنکبوتی زمانی که با تارهای خود به این سو و آن سوی شهر نیویورک تاب می خورد، با وضوحی بیش از حد ساخته و پرداخته ی هنرمندان گرافیک کامپیوتری است. البته این انتقادی است که از زمان اولین فیلم «مرد عنکبوتی» ساخته ی «سم ریمی» درباره ی قلاب انداختن به وسیله ی تارها مطرح بود. شیوه ی نمایش 3 بعدی فیلم هم یادآور و بازگو کننده ی معایب تکنولوژی و استفاده از فناوری روز است. 3 دلار بیشتر پول بلیط می دهید تا تصاویری تار و رنگ و رو رفته و چند مورد معدود برجستگی و هیجان حاصل از 3 بعدی بودن نصیبتان شود.

بخش عمده ای از فیلم به وقایع جاری در داخل و حول شرکت همه جا حاضر آزکارپ می پردازد که در شهر نیویورک در زمینه ی تکنولوژی کامپیوتری فعالیت می کند و گوئن استیسی (اما استون) - نامزد مو طلایی ریچارد پارکر معروف به مرد عنکبوتی- را به استخدام خود در آورده است. گوئن دختر دلنشینی است اما پیتر که به شکل یک بچه زرنگ از خود متشکر تصویر شده، اینطور نیست. حداقل در اوایل فیلم پیتر شخصیت دوست داشتنی ای نیست، گرچه فیلمنامه کم کم به او ویژگی های انسانی بیشتری می بخشد. پیتر که نگران است رابطه اش با گوئن زندگی او را به خطر بیندازد، با او به هم می زند. اگر عاشق اش است باید او را رها کند.

در همین اثنا متوجه می شویم که صمیمی ترین دوست دوران کودکی پیتر، هری آزبورن (دین دی هان) دوباره به شهر برگشته تا بعد از مرگ نابهنگام پدرش مسئولیت امور آزکارپ را بر عهده بگیرد. بعد از یک صحنه ی تجدید دیدار مسخره دوباره همه چیز برای آن دو مثل روز اول و دوران کودکی می شود. اما حالت تصنعی ای که هری در به دوستی پذیرفتن پیتر نشان می دهد به زور به تماشاگران نمایان می شود و باعث می شود این رابطه کار به جایی نبرد و برای فیلم چیزی جز یک شکست نباشد. در فیلم «کاپیتان امریکا: سرباز زمستان» توانستم بپذیرم که شخصیت اصلی و باکی بارنز زمانی رفقایی صمیمی بوده اند، اما اینجا اینطور نیست.

زمانی که هری و پیتر مشغول از نو کردن رابطه ی دوستانه ی خود هستند، برای یکی از مهندسان برق وفادار آزکارپ به نام مکس دیلون (جیمی فاکس) سانحه ای رخ می دهد. او بعد از اینکه دچار برق گرفتگی می شود درون مخزنی پر از مارماهی های عجیب و غریب پرتاب شده و مارماهی ها او را چندین بار گاز می گیرند. مکس به جای اینکه مثل یک کارمند به شدت مشتاق و دارای حس احترام به خود بمیرد، به یک شخصیت منفی با قدرتی فوق انسانی به نام الکترو تبدیل می شود. فیلمنامه هرگز به خود زحمت نمی دهد تا قوانینی را که بر وجود او حاکمند و یا محدودیت های او را به خوبی توضیح بدهد. انگیزه های او هم خیلی ضعیف تعریف شده اند. میل وجودی او به غیر از کشتن مرد عنکبوتی چه چیز دیگری ست؟ الکترو شخصیت مرد شنی در فیلم «مرد عکنبوتی 3/Spider-Man 3» را به یاد مخاطب می آورد: یک شخصیت منفی تحمیل شده که تنها به این دلیل در فیلم حضور داشت تا سکانس های نبرد را متنوع تر کند. به نظر من شخصیت منفی اصلی این قسمت گرین گابلین/ جن سبز است، اما او تا نزدیک های آخر فیلم سر و کله اش پیدا نمی شود. علاوه بر او رینو/کرگدن هم حضور دارد اما اولین صحنه ی حضور او حتی از گابلین هم دیرتر رخ می دهد. حقیقت این است که «مرد عکنبوتی شگفت انگیز 2» طی نزدیک به نیمی از زمان نمایش خود شخصیت منفی ای ندارد، که این موضوع باعث شده فیلمنامه ای پر پیچ و خم به وجود بیاید که سعی دارد خود را به این طریق پیش ببرد که به تماشاگران حقه بزند و به آنها القا کند در حال تماشای یک فیلم تلویزیونی خانوادگی دم دستی با حضور ابر قهرمانان هستند.

همانطور که از دو نفری که در دنیای واقعی هم در رابطه ی عاشقانه هستند انتظار می رود، «اندرو گارفیلد» و «اما استون» هم کشش تعدیل شده و زیبایی به نمایش می گذارند، گرچه نمی توانند در ایجاد جذابیت تصویری کاملاً به پای «توبی مگوآیر» و «کرستن دانست» برسند. با وجودیکه وقایع به طوری پیش می روند که کمی از کج خلقی های این نسخه ی خودنمای ارائه شده از پیتر پارکر را از بین ببرند، گارفیلد هیچگاه نمی تواند کاملاً از حال و هوای "یک سر و گردن از همه بالاتر بودن" بیرون بیاید. دشمنان مرد عنکبوتی افراد بی جذبه و کسل کننده ای هستند. «دین دی هان» که بازی اش در فیلم «تاریخچه/Chronicle» تأثیر گذار بود، نمی تواند در این فیلم جای پای خود را محکم کند. تبدیل شدن او بیشتر از آنکه تراژیک و غم انگیز به نظر برسد اتفاقی اجتناب ناپذیر است و تصویری که او از گرین گابلین به تماشا می گذارد شبیه به یکی دیگر از همان شخصیت های منفی آدم کش معمولی در کتابهای کمیک است. درباره ی الکترو باید گفت که احتمالاً تنها در 50 درصد مواقع «جیمی فاکس» است و در 50 درصد دیگر گرافیک کامپیوتری است که او را تصویر می کند و اینکه به نظر می رسد فاکس از «ریچارد پریور» در فیلم «سوپرمن 3/ Superman 3» تقلید می کند کمکی به بهبود وضع نمی کند.

زیاده روی نیست اگر بگوئیم که 15 دقیقه ی پایانی «مرد شگفت انگیز 2» را از تبدیل شدن به یک فاجعه ی تمام عیار نجات داده است. از نظر وام گرفتن خط داستانی از کمیک ها، بخش پایانی این کار را در حدی معقول انجام می دهد بی آنکه کاملاً از آنها تقلید کند. این بخش از «مرد شگفت انگیز 2» به نظر واقعی تر می آید و کمی غیر منتظره و صادقانه تر از آن چیزی عمل می کند که از سایر فیلم های ابر قهرمانی قراردادی انتظار داریم. این بخش به فیلم معنا می دهد، به محصولی که در صورت نبود آن فیلمی پراکنده و آشفته بود که می توانست از کم کردن زرق و برق ها و کار کردن بر روی فیلمنامه بهره بجوید.

به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، به نقل از اسوشیتد پرس،‌ پل واکر در حالی که با دوست خود با یک دستگاه خودرو سواری پورشه در حرکت بود، کنترل خودرو از دستشان خارج و به درخت کنار مسیر برخورد کردند و خودرو در آتش سوخت و ستاره سینا را در شعله‌های خود ناپدید کرد.

پس از حضور پلیس در محل حادثه که در جنوب کالیفرنیا در سانتا کلاریتا اتفاق افتاد،‌برای شناسایی راننده این خودرو که به دلیل از بین رفتن کامل اجزای صورت و بدن وی بر اثر شعله های آتش با انجام آزمایش DNA از روی بافت دندان برای شناسایی هویت وی اقدام کردند.

این  حادثه دلخراش بسیاری از طرفداران پل واکر را در سوگ خود نشاند.

این هنر پیشه و سوپر استار هالیوودی با بازی درپنج قسمت از شش قسمت فیلم " سریع و خشمگین" در کنار وین دنزل که با مضمون برگزاری مسابقات خیابانی و غیر قانونی اتومبیل سواری تولید شده بود نقش آفرینی کرد.

وی بیشتر درآمدش را صرف امور خیریه از جمله کمک و جمع آوری آن برای آسیب دیدگان و‌آوارگان طوفان هایان در فیلییپین صرف کرده بود. واکر برای دختر 15 ساله‌اش به تازگی به کالیفرنیا نقل مکان کرده بود.

آخرین فیلم واکر " ساعت‌ها" نام دارد که داستان آن درباره پیامد طوفان کاترینا است .این فیلم در ماه جاری به نمایش در خواهد آمد.

سری « سریع و خشمگین » رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک مجموعه بزرگ سینمایی است که چه بسا با سیاستی که تهیه کنندگانش در نظر گرفته اند، احتمالاً دیری نخواهید پایید که رکورد دنباله دار ترین فیلم تاریخ سینما را هم به خود اختصاص دهد. البته مجموعه « سریع و خشمگین » ، فراز و نشیب های بسیاری را هم طی سالهای اخیر تجربه کرده که وضعیت آن کاملاً شبیه به یک نمودار سینوسی بوده است! 

در سری اول این مجموعه سوژه اصلی بر سر اتومبیل ها و بدلکاری های خاص با آن بود بطوریکه اکثر کمپانی های ساخت اتومبیل برای به تصویر کشیدن جدیدترین محصولات خودشان ، به سراغ تهیه کنندگان « سریع و خشمگین» می رفتند. این روند سالها ادامه داشت تا اینکه سری « سریع و خشمگین» که همواره با مسابقات زیرزمینی و تیون کردن ماشین و مسائلی از این دست شناخته می شد، در قسمت پنجم از مسیر سنتی خود خارج شد و با اضافه شدن دواین جانسون به جمع بازیگران فیلم، به مسیری متفاوت با گذشته را در پیش گرفت و خوشبختانه این تغییر توانست طرفداران را بیش از پیش خوشحال و هیجان زده کند. قسمت پنجم « سریع و خشمگین» به نام عجیب و غریب « Fast Five » ، خیلی زود توانست موفق ترین فیلم این سری محسوب شود و تهیه کنندگان هم که از این موفقیت به وجد آمده بودند، بلافاصله تصمیم گرفتند ساخت قسمت ششم را در دستور کار قرار دهند و البته در میانه راه به قدری هیجان زده تر شدند که در میانه ساخت قسمت ششم، مراحل ساخت قسمت هفتم را هم محیا کردند که این در نوع خودش بی نظیر است و جای تعجب دارد. « سریع و خشمگین6 » در حالی روانه سینما شده که گفته می شود قسمت هفتم هم در مراحل آخر تولید به سر می برد! 

پس از اتفاقات « سریع و خشمگین 5 » که طی آن دام ( وین دیزل ) و افرادش موفق شدند 100 میلیون دلار را از ریو دوژانیر سرقت کرده و پا به فرار بگذارند، حالا وی به همراه دوست صمیمی اش برایان ( پُل والکر ) و خواهرش میا ( جوردانا بروستر ) در جزایر قناری، زندگی خوش و آرامی را سپری میکنند. اما مامور دولت به نام هابز ( دواین جانسون ) که سخت در پی این گروه بوده، در نهایت آنها را می یابد و تصمیم میگیرد با آنها معامله ای انجام دهد.

هابز به دام اعلام می کند که در صورت همکاری با وی، قانون شکنی های وی و گروهش بخشیده شده و آنها می توانند به زندگی عادی خود ادامه دهند. درخواست هابز از دام این است که به وی در دستگیری و متوقف کردن یک مامور سابق نیروهای ویژه به نام اوون شاو ( لوک ایوانز ) که قصد ساخت یک بمب بسیار خطرناک و برهم زدن آرامش عمومی را دارد کمک کند. هابز همچنین به دام اعلام می کند که عشق سابقش به نام لتی ( میشل رودریگز ) که وی مدتها فکر میکرده از دنیا رفته، اکنون برای شاو کار میکند و…

« سریع و خشمگین6 » فاقد نکته جدید و به اصطلاح سورپرایز برای تماشاگر است و متاسفانه هرآنچه که در قسمت های پیشین مورد توجه طرفداران قرار گرفته بود ، به نحوی دیگر دوباره در این قسمت بکار گرفته شده که این یک پسرفت آشکار برای این مجموعه محسوب می شود. « سریع و خشمگین6 » ، دقیقاً همان روندی را دنبال میکند که « Fast Five » دنبال می کرد و با دقت به تک تک لحظات فیلم حتی می توان گفت که این فیلم یک بازساری آزاد از آن آثر محسوب می شود!

البته جاستین لین ( که این چهارمین « سریع و خشمگین» است که بصورت متوالی کارگردانی کرده است ) و نویسنده فیلمنامه کریس مورگان ( که نویسنده قسمت قبل هم بود ) ، تلاش کرده اند با اضافه کردن برخی خرده داستانها، فیلم را از حالت یکنواختی خارج کنند اما این خرده داستانها به اندازه ای احمقانه و بی حوصله روایت می شوند که به نظر می رسد اگر از آنها صرف نظر می شد، نتیجه بهتری به همراه می داشت. یکی از این خرده داستانها مربوط به حضور مجدد شخصیت لتی است که به نظر می رسید پرونده اش برای همیشه بسته شده باشد. احتمالاً جاتستین لین و کریس مورگان هیچ ایده ای برای خلق یک شخصیت جدید به داستان نداشته اند و در نهایت مجبور شدند تا با نبش قبر شخصیت لتی، داستانی فرعی به فیلم تزریق کنند که نتیجه اصلاً رضایت بخش نیست. ملاقات مجدد دام و لتی به جز چند دیالوگ عجیب و غریب و تکه پرانی های بی مزه لتی به دام نظیر : « تو به روح اعتقاد داری؟! » ، دستاورد دیگری برای تماشاگر ندارد. حتی در لحظات حساس که این دو در حال جدال بر سر زندگی هستند و تماشاگر باید شاهد اوج لحظات احساسی فیلم باشد، تنها اتفاقی که در ذهن تماشاگر نمی افتد این است که نگران سرنوشت لتی باشد! 

روند داستانی « سریع و خشمگین6 » هم چنگی به دل نمی زند و کاملاً کهنه به نظر می رسد. سازندگان در همان دقایق اولیه فیلم به تماشاگر اعلام می کنند که قرار هست با چه چیزی مواجه شود و در ادامه نیز این داستان را با کلی اتفاقات خسته کننده نظیر مسابقات زیرزمینی و خانمهای پرچم زن(!) روایت میکنند. البته لازم به ذکر هست که وجود مسابقات زیرزمینی به هیچوجه از نکات منفی این سری محسوب نمی شود چراکه هسته اصلی سری « سریع و خشمگین» مربوط به همین مسابقات زیرزمینی بوده است اما با عوض شدن تدریجی مسیر این مجموعه در قسمت پنجم، به نظر می رسد که سازندگان باید به نحوی با این لحظات بی ربط به فیلمنامه خداحافظی کنند چراکه اصلاً با حال و هوای فعلی فیلم مطابقت ندارد و اصلاً هم جذابیت اولیه را برای تماشاگر ندارد. 30 دقیقه پایانی فیلم هم مغلطه ای است از انواع و اقسام رویدادهای عجیب که علی رغم هیجان انگیز بودنشان، هیچ تفکری را در پشت سر خود نمی بینند و مانند این است که یک مدیر سیرک آنها را برنامه ریزی کرده است! 

اما فارغ از بخش ضعیف داستانی « سریع و خشمگین6 » که احتمالاً کم اهمیت ترین بخش فیلم هم به شمار می رود، در مورد اکشن فیلم باید گفت که کماکان این سری کیفیت لازمه را حفظ کرده و می تواند طرفدارانش را بار دیگر به راحتی راضی کند. البته مشخصاً طرفداران قدیمی این مجموعه احساس بسیار بهتری به این قسمت خواهند داشت چراکه قوانین فیزیک در قسمت ششم بطور کامل حذف شده و همه شخصیت ها در زمین و آسمان در حال پرواز هستند! اینکه شما بتوانید با سریعترین اتومبیل ( در اینجا فِراری ) در نهایت سرعت به روی ماشین دیگری بپرید و یک تانک هم پشت سر شما باشد که اصلاً هم از لحاظ سرعت کم نیاورد، از جمله اتفاقاتی است که فقط در سری « سریع و خشمگین» می توانید آن را مشاهده کنید. « سریع و خشمگین 6 » در مجموع، فستیوالی از بدلکارهای ادغام شده با سرعت اتومبیل هاست که البته نسبت به گذشته ، منطق کمتری را پشت سر خودش می بیند. اما در نهایت می توان گفت که بخش اکشن « سریع و خشمگین 6 » به اندازه ای سرگرم کننده و هیجان انگیز هست که بتواند طرفدارانش را به هیجان بیاورد و از حالا هم راه را برای تولید قسمت هشتم هموار کند! 

وین دیزل در « سریع و خشمگین 6 » خسته تر از هر زمان دیگری به نظر می رسد. البته بدیهی هست که جنس بازی دیزل هیچ تفاوتی با سری پیشین این مجموعه نداشته اما به نظر می رسد تماشای او در لباس رکابی و جمع کردن گروهش در دور یک میز ، مانند گذشته برای تماشاگر جذابیت نداشته باشد و اصلی ترین دلیل آن را هم می توان اضافه شدن دواین جانسون به این مجموعه در نظر گرفت. نکته جالب اینجاست که رابطه صمیمانه وی و برایان نیز جذابیت سابق را ندارد. گفتن این جمله از طرف دام به برایان که : « بران یا بمیر ! » یکی از قدیمی ترین جملاتی هست در سری « سریع و خشمگین » شنیده شده و در این قسمت هم این جمله بار دیگر تکرار می شد اما به بدترین شکل ممکن! به نظر می رسد که سازندگان در شش قسمت گذشته هر آنچه که در توان داشته اند در ارتباط با شخصیت دام و برایان به کار گرفته اند و از حالا به بعد باید طرفداران انتظار تغییر و یا اتفاق خاصی در بطن این شخصیت ها را نداشته باشند. میشل رودریگز هم که اتفاقاً در آخرین قسمت فیلم « رزیدنت اویل » بار دیگر شخصیتش را نبش قبر کرده و به فیلم بازگردانده بودند، در این فیلم هم وضعیت مشابهی را تجربه کرده که روی هم رفته وضعیتی خنثی دارد. شخصیت لنی که رودریگز آن را ایفا می کند، قدرت مانوری در فیلم ندارد و چند برخورد خشک و خالی با دام هم نمی تواند باعث ویژه شدن این شخصیت شود. لوک ایوانز در نقش منفی داستان، پرداخت مشخصی ندارد و تنها کاریکاتوریست از ترسیم یک شخصیت منفی در یک فیلم اکشن. شخصیت شاو عمق چندانی ندارد و صرفاً حضورش در نقش منفی بهانه ای است برای وارد گود شدن دام و افرادش و نابود کردن شهر با کلی سر و صدا. در این بین بازیگری هم هست که من فکر میکنم جالب ترین فرد در میان تیم بازیگری « سریع و خشمگین 6 » باشد و آن هم سرکار خانم جینا کارانو هست. کارانو ، یک بدلکار واقعی با اندامی کاملا ورزیده است که با فیلم « غیرقابل کنترل » استیون سودربرگ حضور موفقی را تجربه کرد و حالا در « سریع و خشمگین 6 » هم یک سر و گردن از تمامی خانمهای بازیگر این فیلم بالاتر است و این را زمانی می توانید به راحتی متوجه شوید که وی را در کنار میشل رودریگز ببینید! 

« سریع و خشمگین 6 » اثری به واقع " آتشینی " است که مسلماً طرفداران دو آتشه خودش را به راحتی راضی خواهد کرد و چه بسا بتواند حتی این موفقیت را بیش از قسمت قبلی هم تکرار کند. جاذبه و منطق ، 2 نکته ی بی اهمیتی هست که باید در هنگام دیدن این فیلم آن را از سر خودتان خارج کنید چراکه حقیقتاً این فیلم ، یک اثر فانتزی در سینمای اکشن محسوب می شود که با توجه نامش، جایی برای تعلل و تفکر و یا ایجاد منطق در آن نیست. در این فیلم یک دوجین شخصیت وجود دارد که بین زمین و هوا در حال گردش هستند و به قدری هم این گردش هیجان انگیز هست که بتوان 130 دقیقه آن را تماشا کرد و از آن خسته نشد. 

call of duety advanced warfare